تعارفات
من از دو چیز خیلی متنفرم.
یکیش تعارفه! تعارف در غذا خوردن، در کار، در رفاقت، در زندگی، در نظر دادن، حتی در فکر کردن!
همه اطرافیانم میدونن من اصلاً با کسی تعارف ندارم. نخوام، میگم نمیخوام، نتونم، میگم نمیتونم و اگه دوست نداشته باشم، میگم دوست ندارم. اگه به کسی هم کلمه شبه تعارف بگم، واقعا تعارف نیست و از ته دله :-)
خیلی سخته گفتن اینکه ما تعارف نداریم! ... داریم،، اکثرمون داریم، و فرق احترام گذاشتن با تعارف کردن رو قاطی کردیم.
ما توی مهمونی ها تعارف بیخودی میکنیم، سر کادو دادن ها و بادرنظر گرفتن جوانب و حرف مردم، تعارف میکنیم. درصحبت کردن حتی با نزدیک ترین کسانمون، تعارف میکنیم. حرفها و نظرات رو بخاطر تعارف، عوض میکنیم. نقد بلد نیستیم و تعارف میکنیم. حتی داوران برنامه استیج (که داعیه زندگیه اروپایی و بدون تعارف رو دارن) دائم درحال تعارف کردنن. اونم بشدت و با مسخرگی تمام.
مثلاً از اینکه کاری رو به کسی میسپارم و اون میگه که انجام میدم و بعداً میفهمم که به هر دلیلی نمیتونسته و تعارف کرده و بعدش، کار من میمونه، اعصابم بهم میریزه. و با شدت هم بهش میگم!
یادمون باشه اگه کاری رو به دوستمون یا همکارمون یا... گفتیم و اون گفت نمیتونم یا دلم نمیخواد (یا هر دلیل دیگه ای که به ما مربوط نمیشه) از دستش ناراحت نشیم! و شاکر باشیم از داشتن همچین دوستی. و خودمون هم بالعکس همین رفتارو درمقابل کار خواسته شده ازمون داشته باشیم.
یاد گرفتن و عادت کردن به تعارف نکردن، یک تصمیم لحظه ای نیست،، یه سبک زندگیه. شاید یه جرقه یا ضربه، باعث شروعش باشه، اما تغییر این رویه، مدتها طول میکشه.
اون جرقه و اون لحظه برای من، وقتی بود که کم سن و سال بودم، اولین بارها که خاله ساریتا رو میدیدم. رسیدیم خونه خاله، گرسنه و خسته. اونا شام خورده بودن. و موقع خواب بود. پرسید اگه گرسنه ته، چیزی برای خوردن بیارم. من با یه تعارف ساده (که بین ما ایرانیا یعنی آره، میخورم) گفتم «زحمت نکش ، ممنون» ... و خاله رفت! رفت توی اتاقش و خوابید!!!! واقعاً رفت!!! میفهمین؟! ررررفت!
و من اونشب گرسنه و با قارر و قورر شکم، خوابیدم و دیگه تعارف نکردم! :-)
- ۹۴/۱۲/۱۶